معنویت در سروده هاى سلطان على مشهدى و آسیب شناسى دانشجویان هنر
دانشجویان رشته ى گرافیک، معمولا به اقتضاى شرایط موجود (نه علاقه و استعداد) به این رشته روى مى آورند، استاد در این مورد نقش تعیین کننده ندارد، از استادان استفاده ى مناسب نمى شود و آموزش ها ناتمام و بى نتیجه است. پیشنهاد مى شود دانشجویان دوره هاى عالى را شورایى از استادان برگزیند، گرایش هاى رشته اى بیشتر، تعداد استادان هر گرایش کمتر و سطح آموزش حرفه اى تر شود.
متن هایى که در آنها از رابطه ى معنوى استاد و شاگرد، به ویژه در گستره ى آموزش هنر، سخن آمده باشد، بسیار نیست و آنها را به چند گروه اصلى مى توان تقسیم کرد:
2. اشاره هایى که در متن هاى منثور، از جمله قابوس نامه و چهار مقاله آمده است:
3. متن هاى آموزشى که خود دو گونه است:
در این نوشته به بررسى معنویت از دیدگاه سلطان على مشهدى مى پردازیم و سپس به مشکلات آموزش هنر در دانشگاهها اشاره اى خواهیم کرد. سده ى دهم هجرى را مى توان نقطه ى اوج تدوین رسالات و کتاب ها درباره ى کتابت و کتاب آرایى دانست و شمار متن هاى این سده، به تنهایى بیش از تمام دیگر سده هاى دوران اسلامى است. در این دوره سلطان على مشهدى (926 - 841 هجرى)، سراینده ى برجسته ترین متن منظوم آموزشى درباره ى خوش نویسى است که باید آن را در نوع خود بى بدیل دانست.
وى رساله ى منظوم صراط السطور را در سال 920 هجرى سروده است. در این رساله که حدود 280 بیت دارد، به شرح حال خویش نیز اشاره هایى کرده است. وى از معدود هنرمندانى است که عمر هنرى مفیدى داشته و در زمان زندگى، به شهرت بسیار رسیده است. (2) وى شاگرد اظهر تبریزى (متوفى به 880 هجرى) است و از استادان متقدم خط نستعلیق به شمار مى رود. سلطان حسین بایقرا (حکومت: 911 - 873 هجرى) او را به هرات فراخواند و سلطان على در این دوره با وزیر هنرپرور، امیر على شیر نوایى (906 - 844 هجرى) و نیز با شاعر شهیر، عبدالرحمان جامى (898 - 817) دوستى نزدیک یافت. وى علاوه بر سروده هاى پراکنده، یکى از روان ترین رساله هاى آموزشى، یعنى صراط السطور را به سلک نظم کشیده است که با این نیت آغاز مى گردد:
اى قلم تیز کن زبان بیان
بهر حمد خداى هر دو جهان
وى در این رساله، پس از انتساب خوش نویسى به حضرت شاه ولایت، على (ع)، به تعریف و ذکر فضیلت خط، بیان حال و چگونگى راه یابى اش به عرصه ى هنر مى پردازد و درباره ى سیر و سلوک معنوى خویش چنین مى سراید:
در جوانى به خط بدى میلم
عشق خط راندى از مژه سیلم
بر سر کوى کم قدم زدمى
تا توانستمى قلم زدمى
گه ز انگشت ها قلم کردى
به خیالى خطى رقم کردى
از قضا میر مفلسى روزى
پیشم آمد به سان دلسوزى
قلم و کاغذ و دواتم جست
بیست و نه حرف را ز حرف نخست
بنوشت و روان به دستم داد
شدم از التفات او دلشاد
زان که ابدال بود و صاحب حال
گشته حالش مبدل الاحوال
زین سبب عشق خط زیاده شدم
دل گرفتار مرد ساده شدم
بعد از آن مدتى بر این بگذشت
عشق خطم از آن و این بگذشت
نیت روزه ى على کردم
قلم مشق را جلى کردم
در خیال این که کار بگشاید
شه به خوابم جمال بنماید
تا شبى خواب دیدم از ره دید
که خطم دید و جامه ام بخشید
بیش از این زین سخن نیارم گفت
که ندارم مجال گفت و شنفت
خواب را مختصر نمودم باز
قصه ى خواب هست دور و دراز
تا کسى پرده ى خرد ندرد
در حق من گمان بد نبرد
بنده سلطان على غلام على است
شهرت خط او ز نام على است
روز و شب گوید از نبى و ولى
ذکرش این است از خفى و جلى
کاتب تهى دست و گمنامى، شرار عشق را در خرمن جان سلطان على افکنده و یادآورى مى کند که این آموزش از سر دلسوزى و بى هیچ چشم داشتى رخ داده است. سلطان على که در هنگام سرودن این رساله حدود 80 سال را پس پشت نهاده است، این خاطره را لذت بخش مى بیند و چون آن پیر را از افراد صاحب حال و عارف مى داند، مى پذیرد که تأثیر حال او سبب زیادت شدن عشق خط در وى شده است. آرى تأثیر دیدارى کوتاه با آن پیر مفلس، براى سلطان على بسى بیش از سال ها همنشینى و مجالست با بزرگانى چون امیرعلى شیر و جامى بوده است. سلطان على براى این که بتواند على (ع) را در خواب ببیند، به ریاضت روزه مى پردازد و شبى به توفیق دیدار مولا نایل مى شود و از وى خلعتى دریافت مى کند.
او در این منظومه از خردسالى خود یاد مى کند که در هفت سالگى پدر را از دست داده و تا توانسته، خدمت مادر را به جان کمر بسته و با رسیدن به بیست سالگى، مدتى به کنج مدرسه اى روى نهاده است.
روز تا شام مشق مى کردم
نه غم خواب بود و نه خوردم
اکثر روزها چو ماه صیام
روزه مى داشتم به صدق تمام
شام در روضه ى رضا بودم
سر بر آن آستانه مى سودم...
بعد ازین ترک مدرسه کردم
کس ندیدى به مدرسه گردم (3)
سر نهادم به کنج خانه ى خویش
گفتم از سوز سینه با دل ریش
کاى دل آن به که ترک خط گویم
نقش خط را ز لوح دل شویم
یا چنان سازمش کز آن گویند
حرف حرف مرا به جان جویند (4)
پس نشستم به جد و جهد تمام
حاصل قصه روزها تا شام
مشق را چون قلم کمر بسته
پس زانوى خویش بنشسته
ببریدم ز یار و خویش و رفیق
آخر الامر یافتم توفیق
سلطان على، تحمل رنج و محنت را لازمه ى رسیدن به مقصد مى داند و معتقد است که در این سیر و سلوک، باید تمام تمرکز نیروى فکرى را به خدمت گرفت و براى دست یابى به اشراق و الهام معنوى، مدتى را به گوشه نشینى سپرى کرد. در دوره ى عزلت، رابطه ى معنوى هنرمند با هستى و خالق آن به اوج مى رسد و مس وجودش به زر مبدل مى گردد.
مرتضى شاه اولیا حقا
در زمان خلافت خلفا
انزوا را شعار ساخته بود
تا دمى وارهد ز گفت و شنود...
غرض این فقیر از این تحریر
این بود از نقیر و از قطمیر (5)
کانزوا لازم خط است و علوم
گوشه اى گیر تا کنى معلوم
سپس با بیانى دلکش، تأکید مى کند که هنرمند باید به صفات اخلاقى و معنوى برجسته اى آراسته باشد و کسى که دل را از صفات رذیله تهى مى کند، پاکى ضمیرش، سرچشمه ى زاینده ى هنرش مى گردد. وى از پیروان این نظر است که هنرمند نباید هنر را هدف بپندارد، بلکه باید از آن به سان نردبانى براى رسیدن به حقیقت و تعالى بهره جوید، چه هنر ممکن است خود حجابى در برابر دیدگان و سبب غرور و نخوت هنرمند شود. سفارش هاى سلطان على در باب اخلاق هنرمند چنین است:
اى که خواهى که خوش نویس شوى
خلق را مونس و انیس شوى
خطه ى خط مقام خودسازى
عالمى پر زنام خودسازى
ترک آرام و خواب باید کرد
وین زعهد شباب باید کرد
سر به کاغذ چو خامه فرسودن
زین عمل روز و شب نیاسودن
ز آرزوهاى خویش بگذشتن
وز ره حرص و آز برگشتن
نیز با نفس بد جدل کردن
نفس بد کیش را زدن گردن
تا بدانى جهاد اصغر چیست
بازگشتن به سوى اکبر چیست
و آنچه با خود روا نمى دارى
هیچ کس را بدان نیازارى
دل میازار، گفتمت زنهار
کز دل آزار حق بود بیزار
ورد خود کن قناعت و طاعت
بى طهارت مباش یک ساعت
همه وقت اجتناب واجب دان
از دروغ و ز غیبت و بهتان
از حسد دور باش و اهل حسد
کز حسد صد بلا رسد به جسد
حیله و مکر را شعار مکن
صفت ناخوش اختیار مکن
هر که از مکر و حیله و تلبیس
پاک گردید، گشت پاک نویس
داند آن کس که آشناى دل است
که صفاى خط از صفاى دل است
خط نوشتن شعار پاکان است
هرزه گشتن نه کار پاکان است
گوشه ى انزوا نشیمن کن
یادگیر این سخن ز پیر کهن
اما حکایت هنرجویان کنونى در رشته ى ارتباط تصویرى (گرافیک): تعداد فارغ التحصیلان مقطع کارشناسى در این رشته، از سال 1362 تا 1382 بیش از 3000 نفر بوده است. آنان طى هشت یا نه نیم سال، تعداد 137 واحد درسى را مى گذرانند، یا به تعبیر دقیق خودشان “پاس” مى کنند که از آن میان، 21 واحد به دروس عمومى، 39 واحد به دروس پایه، 30 واحد به دروس اصلى و 47 واحد به دروس تخصصى و اختیارى مربوط است. ضمنا هشت واحد از دروس اصلى به درس خوش نویسى و طراحى حروف اختصاص دارد که در چهارنیم سال پیاپى، ارائه مى گردد. برخى از کاستى هاى نظام دانشگاهى در آموزش این گروه از دانشجویان هنر، بدین شرح است:
1. استادان نقش تعیین کننده اى در پذیرش دانشجو ندارند. در روش کنونى، هنرجو با آزمون، گزینش و سلیقه اى خاص پذیرفته مى شود و استاد در هر نیم سال با گروهى از هنرجویان روبه رو است که نه آنها را مى شناسد، نه با آنها رابطه ى عاطفى و معنوى دارد و سطح علمى و اجتماعى دانشجویان نیز فرسنگ ها از هم دور است. (6) این مورد را با نحوه ى آشنایى میرعماد با باباشاه اصفهانى مقایسه کنید:
“میر گفت: من به مریدى آمده ام. مدتها بود که شاگردیتان را مى کردم. هر جا قطعه یا مرقعى از شما پیدا مى کردم، ساعت ها از رویش مشق مى کردم. الان درک نفس تان برایم مهم است.” (7) سلطان على مشهدى مى گوید:
پیش من گل رخان سیم ذقن
بهر تعلیم خط به وجه حسن
آمدندى ز دور از نزدیک
خواه از ترک و خواه از تاجیک
جمله یار و برادرم بودند
همه روزه برابرم بودند...
2. داوطلب دانشگاه، بدون تشنگى و عشق نسبت به رشته اى خاص، تنها به اقتضاى رتبه، شانس قبولى و بازار کار، تعیین رشته مى کند و آینده ى خود را رقم مى زند. براى مقایسه ببینیم که باباشاه با دیدن قطعه اى از آثار سلطان على، چگونه شیفته و فریفته گشته است:
روزى این فقیر حقیر فانى، باباشاه اصفهانى، به حسب اتفاق به مطالعه ى خط نستعلیق مشغول بود و به جست و جوى انوار جمال شاهد حقیقى، راه تماشاى خط مى پیمود، که چند بیتى از کتابت قبلة الکتاب، مولانا سلطان على المشهدى، علیه الرحمة- در نظر آمد و در نظر از هر چه گویى خوب تر آمد... چون دل، اطلاع بر وجود آن آب حیات پیدا کرد و لذت آن در مذاقش جا کرد، تشنگى را بر خود غالب دید و صداى العطش العطش او در حجره ى سینه پیچید... القصه کمال میل تحصیل خط از نهاد این خاکسار سرزد و اسباب تحصیل هر فن دیگر به هم برزد. مدتى، در خدمت بعضى از عزیزان که در این فن به جایى رسیده بودند یا از لب مبارک ارباب این فن حکایتى شنیده بودند، بنده وار به سر کرد و آنچه توانست به دست آورد.
و نیز مى بینیم که بر خلاف امروز، هنرجو در آغاز کار جسارت و امکان حضور یافتن در محضر استادان بزرگ را نداشته است.
3. درس هاى عملى (همچون: خوش نویسى، طراحى حروف و تصویر سازى)، پیش از رسیدن به مرحله ى جدى و حرفه اى، پایان مى پذیرد و گاه دانشجو به علت غیبت هاى خود یا استاد به درستى در جریان درس و
جوهره ى آن قرار نمى گیرد. در حالى که در گذشته هنرجویان معمولا آرمان گرا بوده اند. سلطان على مشهدى، در صراط السطور مى گوید:
سرنهادم به کنج خانه ى خویش
گفتم از سوز سینه با دل ریش
کاى دل آن به که ترک خط گویم
نقش خط را ز لوح دل شویم
یا چنان سازمش کز آن گویند
حرف حرف مرا به جان جویند
پس نشستم به جد و جهد تمام
حاصل قصه روزها تا شام...
4. بسیارى از درس هاى نظرى و عملى (مانند: چاپ هاى ماشینى و روش تحقیق) به بیان تاریخچه ى آن درس محدود مى شود و دانشجو بى آن که کاربرد آن درس را دریابد، فقط به جزوه نویسى و از بر کردن اطلاعاتى غیر کاربردى و خسته کننده مى پردازد. رنه گنون (8) مى گوید: “در گذشته قلم و هنر واقعى همان صنایع دستى بوده و هنر با دیگر فعالیت هاى انسانى پیوند نزدیک داشته و به خلاف پاره اى از ادوار، از دیگر شؤون زندگى جدا نبوده است.” (9) “
5. بسیارى از فارغ التحصیلان و دانشجویان، بدون داشتن علاقه، انگیزه و تخصص ویژه، صرفا به دلیل کمبود معلم و نیروى انسانى متخصص و بى نظمى در بازار کار، در بخش هایى از وزارت آموزش و پرورش و دیگر نهادها به عنوان معلم، مشاور کارشناس و... جذب مى شوند که این امر به تخریب وضعیت هنر کمک مى کند؛ در حالى که در گذشته هر چیز را به هر کس نمى آموختند و هر کس هم به دنبال همه چیز نمى رفت، بلکه افرادى براى پیدا کردن تخصص در یک رشته قدم مى گذاشتند که از هر نظر براى آن کار خلق شده بودند. (10)
6. دانشجو از همان سال نخست، پیش از آشنایى با مبانى آن رشته، دفتر کارى اجاره کرده، وارد بازار کار حرفه اى مى شود. این موضوع را با گذشته مقایسه کنید که در رقم استادان پیشین فروتنى و خاکسارى موج مى زند و در دیباچه ى رساله ى خط و سواد مجنون رفیقى هروى آمده است:
چون کاتب مکتوب حقیقى، مجنون بن محمود الرفیقى... از اوان طفولیت تا زمان کهولیت در تحصیل علم خط و تکمیل اعداد شتافت و سعادت خدمت استادان ماهر و خطاطان نادر یافت، از هر خرمنى خوشه و از هر انجمنى توشه برمى داشت، اما چون از نقصان قابلیت، در آن صنعت لطیف کامل نشد و از آن علم شریف مقصودش حاصل نگشت و از آن ممر درى نگشود...
7. خانواده ى دانشجو، ارتباطى با دانشگاه و استاد ندارند. حال آن که در گذشته چنین نبوده است. محمد على معیرى، در باب کلاس هاى خط میرزا غلامرضا اصفهانى مى نویسد:
بیشتر اوقات که با یارانم گرم نوشتن بودیم، پدرم به مجلس [درس] در مى آمد. کنار میرزا مى نشست و کاغذ و قلم برداشته، به مشق سطرى چند دست مى زد. گویى این هنگام، استاد را شوقى در مى گرفت و پاره ورقى اختیار نموده، به تحریر مى پرداخت و ضمن نویسندگى، بینشان سخنانى خوش مى رفت.
8. شمار استادان و سرفصل درس ها، بیش از ظرفیت دانشجو و گیج کننده است، تا جایى که بنا بر پژوهش هاى انجام شده، بسیارى از فارغ التحصیلان، حتى نام برخى از استادان خود را نیز به یاد نمى آورند.
9. بهره جویى نامناسب از مدرسان که خود سه گونه تواند بود:
الف) برخى از مدرسان مطلقا صلاحیت علمى و آموزشى ندارند و صرفا به دلیل داشتن مدرک تحصیلى، یا کمبود استاد به کرسى تدریس پهلو زده اند.
ب) برخى از مدرسان تخصص ویژه اى دارند، اما به جاى درس مورد علاقه ى خود بنا به ضرورت هایى به تدریس دیگر درس ها اشتغال مى ورزند.
ج) برخى از مدرسان، هنرمندان حرفه اى هستند، اما آموزگاران خوبى نیستند و در انتقال مفاهیم و تجربه هاى خود ناتوانند.
بى گمان، نتیجه گیرى از بحثى چنین کوتاه و شتاب آلود، خود ممکن است نمودى از نابسامانى پژوهشى در دوره ى معاصر به شمار آید. از این رو فقط به طرح یک پیشنهاد بسنده مى کنم. اگر تن دهیم که پذیرش و گزینش دانشجویان هنر، در مقاطع کاردانى و کارشناسى، به همین صورت لگام گسیخته و برکنار از توجه به ابعاد معنوى هنر، ادامه داشته باشد، دست کم مى توان مقاطع بالاتر را از این آسیب تا اندازه اى در امان نگاه داشت. چاره، آن است که دانشجو به جاى پاسخ دادن به چند پرسش چند گزینه اى، با روش هاى دقیق ترى مورد سنجش قرار گیرد و این امکان را بیابد که در حضور تنى چند از استادان، از رشته ى مورد علاقه اش و نیز از آثار، تجربه ها و اهدافش، سخن بگوید. پذیرش دانشجو در دوره هاى عالى به شورایى از استادان سپرده شود و هنرجویان در گرایش هاى بیشتر و در محضر استادان کمتر، اما به گونه اى حرفه اى تر، به آموزش بپردازند.
1. اقبال آشتیانى، عباس. “قبلة الکتاب سلطان على مشهدى”. مجله ى یادگار. سال 2، شماره 7، 1324 ش.
2. الماسى، مهدى. چلیپاى قلم (زندگى نامه ى داستانى میرعماد الحسنى). تهران: انتشارات حوزه ى هنرى، 1377 ش.
3. تجویدى، اکبر. “هنروران و افق هاى روحانى و معنوى”. فصل نامه ى دانشگاه انقلاب. شماره ى پیاپى 106 و 107 (بهار و تابستان 1375 ش).
4. قلیچ خانى، حمیدرضا. رسالاتى در خوش نویسى و هنرهاى وابسته. تهران: انتشارات روزنه، 1373 ش.
5. “معرفى، بررسى و مقایسه ى متن هاى آموزشى خوش نویسى”. مجله ى کتاب ماه هنر. شماره پیاپى 53 و 54 (بهمن و اسفند 1381 ش).
6. معیرى، محمدعلى.”در سنگلاخ حیرت”. روزنامه ى جام جم. شماره ى پیاپى 611. سه شنبه، 4 تیر 1381 ش.
پی نوشت ها :
(1) محقق..
(2) اگر نخستین اثر وى را، کتابت مخزن الاسرار نظامى بدانیم که در سال 865 هجرى انجام یافته، سلطان على تا شصت سال پس از آن تاریخ، یعنى تا 926 هجرى مى زیسته است.
(3) حافظ گوید:
از قال و قیل مدرسه حالى دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و مى کنم..
(4) حافظ نیز در همین باره که سالک باید به انتهاى راه نظر داشته باشد، گوید:
در خرقه چو آتش زدى اى عارف سالک
جهدى کن و سر حلقه ى رندان جهان باش..
(5) کنایه از چیز اندک است..
(6) یکى فارغ التحصیل هنرستان گرافیک است و دیگرى دیپلمه ى رشته ى ریاضى فیزیک. یکى پیش از این چند پوستر طراحى کرده است و دیگرى حتى اصول طراحى پوستر را هم نمى داند. این معضل از ضریب درس هایى که در پذیرش دانشجو به آنها توجه مى شود، سرچشمه مى گیرد. داوطلبى که در هنرستان درس خوانده، معمولا در درس هاى عربى، انگلیسى و فارسى ضعیف است و در نتیجه، داوطلبى که دیپلم ریاضى فیزیک یا علوم تجربى دارد، شانس ورودش به دانشگاه کمتر است. بنا به عقیده ى بسیارى از مدرسان، همین نکته سبب شده است که سطح کار عملى دانشجویان رشته ى گرافیک دانشگاه آزاد (در برخى دوره ها) از سطح کار دانشجویان هم طراز آنها در دانشگاههاى دولتى بالاتر باشد؛ چه، دیپلمه ى هنرستان امکان رقابت با دیپلمه هاى دبیرستانى را ندارد و به دانشگاه آزاد روى مى آورد. مدرک گرایى سبب شده است که دانشجو به تحصیل تجربى هنر در کلاس هاى آزاد یا به برقرارى ارتباط با استادان حرفه اى علاقه اى نشان ندهد و ترجیح دهد کارشناسى کم سواد باشد، تا هنرمندى حرفه اى، اما بى مدرک و دانشگاه ندیده.
(7) مهدى الماسى، چلیپاى قلم (زندگى نامه ى داستانى میرعماد الحسنى) (تهران: انتشارات حوزه ى هنرى، 1377 ش)، ص 118..
(8) R. Guenon.
(9) هنروران و افق هاى روحاین و معنوى«، فصلنامه ى دانشگاه انقلاب، شماره ى 107 - 106 (بهار و تابستان 1375 ش)، ص 167..
(10) همان، ص 170..
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}